گوشهای از خیابان لاله زار، درست روبهروی سینما دیانا، یک جوان با پیرهن یقه خرگوشی، شلوار دمپا گشاد نشسته و گوش هایش را تیز کرده تا ببیند مخاطبان درباره فیلمی که روی پرده است چه میگویند.
آن جوان، بهروز وثوقی و فیلمی که روی پرده نمایش میدهند قیصر است.
مشخص است که کسی از تماشای فیلم راضی نیست .ظهر است. حوالی ساعت یازده. بهروز راضی نیست. کلافه شده برای همین بلند میشود و راه خانه را پیش میگیرد.
احتمالا در ذهن به آن اپل کورسای زرد رنگی فکر می کند که برای سرمایه گذاری روی این فیلم فروخته است. به مسعود کیمیایی و امیدی که برای فروش فیلم به او داده بود، اصلا چطور شد که پای بهروز به پروژه کیمیایی باز شد؟ چه شد که قیصر، قیصر شد ؟
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟